از بوسه به لب های توعشق آمده حاصل
ابروت که دل سمـت کمانش شده مایل
دو بهشتند دو چشمت که خدا ساخته شان
همسـایه و با حفظِ دو انگشـت حـدِ فاصـل
آشفتگی از موی پریشان تو نشأت گرفته
ز آشفتـگی مــوی تـو عقلـم شـده زایل
زیبـایـی جـاری بـه دل شعـر و غـزل ها
از وزن دو ابـروی کمـانیـت شـده کـامـل
هـر بـار کـه از بـاغ خیالـم گـذرت شـد
پیچیـد همـه جـا عطـر تو و بوی گلایل
( دلخون )
نظرات شما عزیزان:
پاییز 
ساعت13:39---9 مرداد 1391
خدایا ...
نه آنقدر پاکم که مرا کمک کنی
و نه آنقدر بدم که رهایم کنی
میان این دو گم شده ام
هم خود و هم تو را آزار می دهم
هرچه تلاش کردم نتوانستم
آنی شوم که تو می خواهی
و هرگز دوست ندارم
آنی شوم که تو رهایم کنی
رهایم نکن ...
sara 
ساعت15:04---5 مرداد 1391
ari zendegi shaya hamni bashab, yek faribe sadeh va kochak az daste geramitar azizanat ke to zendegi ra joz ba on va joz baraye un nemikhahi ari manek bavar kardeham shayad haimn bshad.sara
nika 
ساعت20:09---28 تير 1391
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
sib شعر زیبای سیب و جوابیه هاسیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت